Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-06@06:11:47 GMT

داستان ۳‌حزب

تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۸۷۴۷۵۴

داستان ۳‌حزب

ایران > سیاست داخلی - فرزانه آئینی:
گفت‌وگو با رسول منتجب نیا که ۸ سالی است عنوان قائم مقام دبیرکل حزب اعتماد ملی را پسوند اسمش دارد جذاب و خواندنی است؛ جذاب است چون شرحی است بر رخداد های سیاسی چهره ها و فعالان سیاسی کشور که طی ۸ سال گذشته از گردونه سیاست کنار زده شده اند و خواندنی است چون او راوی و شاهد شکل گیری احزاب نامدار پس از انقلاب است .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 در اين مصاحبه كه بيش از 2 ساعت طول كشيد پرونده 3 حزب جمهوري اسلامي ،مجمع روحانيون مبارز و اعتماد ملي را مرور كرديم.

مي‌خواهيم به سال57 وآغاز تشكيل حزب جمهوري اسلامي برگرديم. از آن روزها و چگونگي اعلام موجوديت اين حزب بگوييد.

متأسفانه بعد از انقلاب، ما تشكيلات خط امامي و انقلابي سالم نداشتيم، گروه‌هايي بودند كه جنبه چريكي و مبارزاتي داشتند و بيشتر در آن حوزه‌ها تلاش مي‌كردند تا جنبه‌هاي تشكيلاتي و حزبي. بهتر است من در اينجا از مرحوم آيت‌الله هاشمي يادي كنم. ماه‌هاي آخر عمرشان ما خدمت ايشان رفتيم و راجع به تشكيلات صحبت كرديم. من گفتم شما خميرمايه تشكيلاتي داريد و از ابتداي انقلاب دنبال تشكيلات حزبي بوديد. ايشان گفتند من قبل از انقلاب هم اين روحيه را داشتم و ما قبل از انقلاب دنبال تشكيل حزب بوديم منتها با دوستان صحبت كرديم كه از حضرت امام كسب تكليف كنيم و نظر بخواهيم. ايشان ادامه دادند از امام پرسيديم و امام گفتند بگذاريد انقلاب به پيروزي برسد بعد حزب تشكيل دهيد چون اگر الان تشكيل بدهيد با شما برخورد مي‌شود؛ منظورم اين است كه ايده تشكيل حزب جمهوري اسلامي از قبل انقلاب در ذهن شخصيت‌هايي مانند شهيد بهشتي، مرحوم آيت‌الله هاشمي و جمعي ديگر از بزرگان بود. انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و جمعي از بزرگان كه در راس آنها شهيد بهشتي بودند، حزب را تشكيل دادند. من در شوراي مركزي اول نبودم. در آن زمان چون در تهران هم نبودم به‌عنوان نماينده امام و امام جمعه در قم و دزفول بودم، فقط به‌عنوان عضوي از اعضاي حزب فعاليت داشتم و در جلسات شركت مي‌كردم.

چه زماني به عضويت حزب در آمديد؟

سال60 كه وارد مجلس شدم، در مجلس كانوني به نام كانون نمايندگان حزب جمهوري اسلامي به رياست آقاي هاشمي‌رفسنجاني تشكيل داديم و ما هم عضو آن كانون بوديم. حضور من در حزب به‌صورت فعال از آنجا شروع شد. بعد، انتخابات كنگره حزب تشكيل شد. در كنگره ،من و آقاي فاضل هرندي از طرف آن كانون كانديدا شديم، آقاي فاضل هرندي به‌عنوان عضو اصلي و من به‌عنوان عضو ذخيره راي آورديم و بعد وارد شوراي مركزي شديم. از آن تاريخ مسئوليت‌‌هاي مركزي را بعضاً به عهده من گذاشتند. بعد از مدتي آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي از من خواستند كه من مسئوليت شاخه روحانيت حزب را به‌عهده بگيرم. قبل از شهادت شهيد بهشتي، اين مسئوليت به‌عهده ايشان بود... . سال آخر حزب قبل از تعطيلي‌، حضرت آيت‌الله‌خامنه‌اي من را خواستند و گفتند مشكلاتي در حزب به‌وجود آمده و حضرت‌امام نسبت به بعضي از افراد حزب مكدر شده‌اند و ما با آقاي هاشمي تصميم گرفتيم تغيير و تحولي در حزب ايجاد كنيم...

چه مشكلاتي امام را مكدر كرده بود؟ اين افراد چه كساني بودند؟

برخي از گروه‌هاي شاخص اصولگرا بودند كه البته خيلي تندرو بودند، در مجلس صحبت‌هايي كرده بودند. ما خودمان شاهد بوديم در مجلس دوم آقاي هاشمي‌رفسنجاني پيامي از امام آورد و در جلسه غيرعلني قرائت كرد. پيام هم اين بود كه دولت را تضعيف نكنيد، مسائل و اختلافات را به جبهه‌ها نكشانيد و غيره. وقتي آقاي هاشمي زنگ جلسه علني را به صدا درآورد، مرحوم زواره‌اي بلند شد و فرياد كشيد آقاي هاشمي حرف‌هايي كه شما مي‌گوييد موجب سلب حقوق نمايندگان مي‌شود و تعبيري را درباره جماران و امام(ره) به‌كار بردند كه در مشروح مذاكرات مجلس هم موجود است. از اين حرف‌ها، ايشان و دوستانش در مجلس زياد مي‎گفتند... .

ماموريت حزب قبل از تعطيلي براي شما چه بود؟

برخي از نزديكان امام گفتند چنين ذهنيتي به‌وجود آمده و شما بياييد و حزب را بازسازي كنيد. گفتم چه كنيم؟ با مشورت سران حزب به اين نتيجه رسيديم كه كنگره‌اي بگذاريم و انتخابات مجدد برگزار شود و يك تعداد نيروي جديد وارد حزب شوند. به من حكم دادند كه مسئول برگزاري كنگره حزب شوم. دومين كنگره‌اي بود كه حزب مي‌خواست به‌صورت رسمي برگزار كند. ما جلسه مفصلي گذاشتيم و من گفتم به شرط حمايت‌شدن وارد صحنه مي‌شوم. گفتم صحنه خطرناكي است چون من تعدادي را مي‌شناسم كه منشأ اختلافات هستند. گفتند مطمئن باشيد ما حمايت مي‌كنيم. به هر حال من وارد صحنه شدم، چند ماهي هم تلاش كردم و ستادي تشكيل داديم و كارها را در سراسر كشور داشتيم سازماندهي مي‌كرديم تا كنگره باشكوهي برگزار كنيم كه هم حزب تقويت شود و هم اين فاصله‌هايي كه احساس مي‌شد بعضي‌‌ها با امام گرفته‌اند از بين برود. خلاصه در نهايت ما ديديم آقاي زواره‌اي و بادامچيان هم حكم گرفته‌اند براي برگزاري كنگره با من همكاري كنند.

مگر قرار نبود آنها حذف شوند؟

من ديدم كساني كه موجب تضعيف حزب شدند الان مي‌خواهند كنار من بنشينند و حزب را اصلاح كنند. بناي ما اين بود كه نيروهاي جوان بيايند؛ نيروهايي كه با انقلاب و امام همراه باشند لذا من ناچار شدم استعفا كنم.

... نامه استعفا را براي آيت‌الله خامنه‌اي و آقاي هاشمي نوشتم كه « من با اميد 95درصدي اين مسئوليت را پذيرفتم ولي اميد من به 5درصد كاهش يافت لذا من ادامه اين كار را عاقلانه نمي‌بينم و استعفا مي‌‌كنم». همه‌‌چيز به هم خورد و مدتي كنگره به حالت تعليق درآمد، بعد يك كنگره معدودي برگزار كردند.

انحلال آن به‌خاطر همين مسئله بود؟

نه! از درون حزب انشقاق شديدي به‌وجود آمده بود. 2جريان در حزب شكل گرفته بود؛ يك جريان، جريان معروف به خط امام و چپ و اصلاح‌طلب بود. در اين جريان افرادي مانند محمدرضا بهشتي بعد از شهادت شهيدبهشتي، آقاي آقازاده، مهاجري و افراد ديگري مثلا فرشاد مومني و من بوديم. آقاي هاشمي‌رفسنجاني ضمن اينكه در حزب بيشتر ادعاي پدري مي‌كرد ولي بيشتر به اين طرف تمايل داشت، يك جريان هم جريان بازار و راست بود و بعضي از آقايان هم بيشتر به آن سمت تمايل داشتند. اين جريان‌ها در مقابل هم بودند؛ اوايل اينها باهم رابطه مسالمت‌‌آميز داشتند، رفاقت مي‌كردند، بعد رفته‌رفته اختلاف‌نظرها ظهور و بروز پيدا كرد و خودش را نشان داد. نكته مهم ديگر بي‌ميلي چهره‌هاي وابسته به جناح چپ براي حضور در جلسات شوراي مركزي بود. در انتخابات دوره دوم مجلس، من هم عضو ستاد انتخابات حزب بودم. ما در ستاد ديديم كه در اقليت هستيم؛ نخست وزير كه در جلسات شركت نمي‌كرد و آقاي آقازاده (وزير نفت سابق و رئيس اسبق انرژي هسته‌اي) را مي‌فرستاد، آقاي آقازاده هم زياد فعال نبود، آقاي محمدرضا بهشتي هم غالبا شركت نمي‌كرد. من از طرف آن جريان در جلسات بودم ولي آن طرف، ‌آقاي جاسبي بود، آقاي بادامچيان، آقاي زواره‌اي و چند نفر ديگر حضور داشتند و اكثريت قويي تشكيل داده بودند. ما گزينه‌هاي كانديداتوري را براي مجلس بررسي و كانديداها را نهايي مي‌كرديم. من هر روز مي‌ديدم آقاي بادامچيان فهرستي از استان‌ها مي‌آورد كه اين كانديداهاي ما در اين استان و آن استان هستند و ما هم بي‌خبر از همه جا ارتباطات تشكيلاتي نداشتيم. ارتباطات دست آنها بود، اعتراض مي‌كرديم مي‌گفتيم اجازه بدهيد ما روي اينها مطالعه كنيم ما اين افراد را نمي‌شناسيم. ايشان هم در جواب مي‌گفت اين مشكل شماست، خُب برويد بشناسيد!

ما در مجموع ديديم فهرستي كه به نام حزب تهيه و ارائه مي‌شود، فهرستي است كه اكثريت به قريب اتفاقش از جناح راست است و بعيد نبود اكثريت قريب به اتفاق آنها راي بياورند؛ وقتي هم خيلي مصّر مي‌شديم مي‌گفتند راي‌گيري كنيم. راي‌گيري مي‌كردند، من و آقازاده يكطرف بوديم به آن فهرست راي نمي‌داديم و بقيه به آن فهرست راي مي‌دادند. ما خيلي نگران بوديم و در فكر بوديم كه چه كنيم كه جلوي اين حركت گرفته شود؟ ...چندي بعد حضرت امام گفتند: «شنيدم بعضي از تشكل‌ها و گروه‌ها مي‌خواهند در حوزه‌هاي انتخابيه ديگر دخالت كنند و به‌جاي مردم تصميم‌گيري كنند و اين كار، كار غلطي است و برخلاف روح انتخابات است». پيام بسيار مهمي بود و براي ما به اين معنا بود كه بعد از اين تاريخ هيچ حوزه انتخابيه‌اي حق ندارد در حوزه انتخابيه ديگر دخالت كند و اين حق خود مردم و آن حوزه‌هاي انتخابيه است كه نسبت به سرنوشت‌شان تصميم بگيرند و با بزرگان حوزه انتخابيه‌شان مشورت كنند.اين پيام نشان مي‌داد كه امام چقدر هوشيار و تيزبين بودند و به‌موقع كار خودشان را انجام دادند. اين پيام كه پخش شد، آقايان گفتند جلسه را شروع كنيم. من گفتم من تذكر آيين‌نامه‌اي دارم، گفتم اين جلسه ديگر مشروعيت ندارد. گفتم امام فرموده است ديگر نبايد دخالت كنيد، گفتند پس چه كنيم؟ گفتم راهش اين است كه يك بيانيه خدمت امام بدهيم و بگوييم ما پيام شما را شنيديم و اطاعت كرديم و ما فقط براي تهران تصميم‌گيري مي‌كنيم، گفتند شوراي مركزي بايد تصويب كند، گفتم اشكال ندارد پيش‌نويس را مي‌نويسم و امشب در شوراي مركزي تصويب مي‌كنيم.به هر حال با اصرار ما اين كار انجام شد و به ستاد تهران تبديل شد. در نهايت امام در يك مقطع دستور تعطيلي حزب را دادند كه اين اتفاق هم افتاد.

يعني به صراحت گفته بودند تعطيل شود؟

بله، ظاهرا به هر دو بزرگوار آقاي هاشمي و آيت‌الله‌خامنه‌اي منتقل كرده بودند. حتي آقايان از امام درخواست كرده بودند كه تعبير انحلال را نكنند چون ممكن است حزب، منحرف تداعي شود. گفته بودند تعطيل كنيد، لذا تعطيل شد. اين تصور پيش نيايد كه امام با تحزب مخالف بود يا خواستند جلوي دمكراسي را بگيرند، اين حزب داشت از پتانسيل انقلاب استفاده مي‌كرد اما مسير انشقاق و جداكردن مردم از هم را دنبال مي‌كرد. اين را ما كه در جريان بوديم خوب مي‌توانستيم درك كنيم كه اين حزب به نام مردم تاسيس شد، ‌حركت‌هاي مردمي آغاز كرد ولي رفته‌رفته داشت از مردم فاصله مي‌گرفت.

انحلال حزب جمهوري اسلامي براي مؤسسانش و آنهايي كه براي به‌بارنشستنش زحمت كشيده بودند، سخت نبود؟

به هر حال امام مصلحت مردم را ديد كه اين حزب كه از پتانسيل انقلاب استفاده مي‌كرد، تعطيل شود و گروه‌ها و افراد بروند با پتانسيل خودشان حزب تشكيل بدهند. اين حزب، حزبي بود كه- اين نكته خيلي مهم است- سرانش، منهاي امام و احمدآقا، سران انقلاب بودند، ‌آقاي موسوي‌اردبيلي بود، شهيد بهشتي بود، آيت‌الله‌خامنه‌اي بود، آيت‌الله‌هاشمي بود، خيلي از وزرا بودند. خيلي از آنها كه داخل حزب بودند، چهره‌هايي بودند كه در نظام مسئوليت‌هايي داشتند؛ يعني درحقيقت اين حزب با انقلاب و نظام پيوند خورده بود، مردم وقتي حزب را مي‌ديدند حزب انقلاب و سران انقلاب براي آنها تداعي مي‌شد، از آن طرف،‌حزب كمك‌هاي عمومي هم گرفته بود. حتي از حضرت امام كمك گرفته بودند. حتي از امام اجازه گرفتند كه از وجوهات شرعيه براي حزب استفاده كنند. چنين حزبي نمي‌تواند در اختيار يك جريان خاص باشد.اين نكته دقيقي است كه امام با اصل تحزب مخالف نبودند، با حزبي كه بخواهد از امكانات عمومي كشور استفاده كند و از پتانسيل كل ملت و انقلاب بهره ببرد و بعد در اختيار يك جمع خاصي قرار بگيرد، مخالف بودند. اين دقيقاً خلاف دمكراسي و نوعي انحصارگري است. امام مي‌خواست جلوي انحصار را بگيرد.

چه شدكه شما 3-2 سال بعد براي تاسيس مجمع روحانيون مبارز گام برداشتيد؟

حزب جمهوري اسلامي كه تعطيل شد ما آن روحيه تشكيلاتي را همچنان داشتيم، دنبال اين بوديم كه يك تشكيلات جايگزين داشته باشيم، تشكيلاتي هم كه موجود بود ما را اقناع نمي‌كرد.در انتخابات ميان‌دوره‌اي دوره دوم مجلس قضيه‌اي اتفاق افتاد كه من تفصيل آن را قبلا هم بيان كرده‌ام؛ در انتخابات ميان‌دوره‌اي ما كانديدايي به نام آقاي دكتر احمدي داشتيم كه رئيس ستاد انقلاب فرهنگي و نماينده امام بودند، رقيب‌شان آقاي ناطق نوري بود. ما 18،19نفر، جمعي از روحانيون مجلس و خارج از مجلس، تحت عنوان « جمعي از روحانيون مبارز تهران » از دكتر احمدي حمايت كرديم. بعد از اينكه انتخابات تمام شد ما ديديم همين جمع 18،19نفره پتانسيل خوبي از روحانيون مبارز، همفكر و خط امامي است. آمديم يكسري جلسات را با حضورتقريبا15، 14نفر از آقايان برگزار كرديم و يكي‌دو سال جلساتي را تحت عنوان «مجمع روحانيون مبارز» داشتيم. منتها اين جلسات نه علني بود و نه رسمي، در خانه‌ها و منازل جلسه تشكيل مي‌داديم. بالاخره به اين جمع‌بندي رسيديم كه ما اين جلسه را به يك تشكيلات سياسي صنفي تبديل كنيم. همزمان اختلافي در جامعه روحانيت مبارز در آستانه انتخابات دوره سوم مجلس به‌وجود آمده بود و جمعي از اشخاص مانند آقاي كروبي، آقاي خوئيني‌ها و آقاي دعايي در حال جداشدن از تشكل روحانيت مبارز بودند، به همين دليل در نخستين گام جدي ما رفتيم و تاسيس اين تشكل را پيشنهاد كرديم.

چه كساني نماينده شدند؟

من بودم، آقاي آسيدهادي خامنه‌اي، آشيخ حسين هاشميان، آقاي اسدالله بيات، هادي غفاري و آقاي كيان ارثي بودند. به هر حال آقاي كروبي پذيرفت كه اين كار را انجام بدهد و لذا دوستان رفتند با حضرت امام هم مشورت كردند و امام هم از اينكه يك تشكيلات جديد، جوان‌تر و به‌روزتري به نام مجمع روحانيون تشكيل شود، به‌شدت استقبال كردند و شوراي مركزي تشكيل شد. زماني كه آقاي محتشمي‌پور وزير كشور بودند از وزارت كشور مجوز گرفتيم. اواخر سال66 و اوايل سال67 بود كه مجمع روحانيون مبارز شكل گرفت و كار را شروع كرديم.

تشكيل مجمع روحانيون مبارز مخالفتي نداشت؟

در آن زمان بعضي از دوستان روحاني مانند مرحوم آقاي مهدوي‌كني و مرحوم آيت‌الله منتظري از ابتدا به تشكيل مجمع نقد داشتند و مي‌گفتند اين باعث انشقاق در جامعه روحانيت مي‌شود، اما امام ديدگاه ديگري داشت، ما بعد از انتخابات آمديم نامه‌اي خدمت امام نوشتيم؛ نامه مفصلي بود كه در آن شرح داديم چه فرايندي را‌طي كرديم. براي امام نوشتيم با نظر حضرتعالي مجمع تشكيل شد و نخستين تجربه‌اش هم پيروزي در انتخابات مجلس بود، با اين حال بعضي از بزرگان هنوز انتقاد دارند و مي‌گويند اين مجمع منشأ اختلاف شده است و ما مجددا از حضرتعالي كسب تكليف مي‌كنيم كه اگر حضرتعالي احساس مي‌كنيد اختلاف به‌وجود مي‌آيد ما بلافاصله مجمع را منحل ‌كنيم. امام در حاشيه و بالاي آن نامه جملاتي نوشتند كه الان در صحيفه هم موجود است؛ امام مطلبي را به اين مضمون نوشتند كه « ايجاد تشكيلات جديد به‌معناي اختلاف نيست، اختلاف آن است كه علما در مقابل هم قرار بگيرند و اختلاف ايجاد كنند و‌ شأن شما فراتر از اين قضيه است، من شما را دعا مي‌كنم و موفق باشيد». يعني امام پاسخ آنها را دادند و از ما هم يك حمايت مكتوب كردند. مي‌شود گفت تنها تشكيلاتي كه امام، شفاهي و رسمي از آن حمايت كردند مجمع روحانيون مبارز بود.

چه شد كه قريب به 2 دهه بعد تصميم گرفتيد همراه با برخي چهره‌ها از مجمع روحانيون مبارز خارج شويد و حزب اعتماد ملي را بنا كنيد؟

اين برمي‌گردد به داستان انتخابات سال84. در سال84 دبير كل مجمع كانديداي رياست‌جمهوري بود، مجمع روحانيون مبارز هم در دفتر سياسي، ايشان را كانديدا كرد، در شوراي مركزي نيز با اكثريت قريب به اتفاق دبير كل مجمع را كانديدا كردند و رسماً به‌عنوان كانديداي روحانيون مبارز معرفي شد. در مقابل ايشان مرحوم آقاي هاشمي‌‌رفسنجاني و آقاي مهرعليزاده كانديدا بودند. بعد بعضي از بزرگان ما رفتند آقاي دكتر معين را دعوت و اصرار كردند كه وارد صحنه شود.

كانديداتوري دبيركل حزب اعتماد ملي در انتخابات رياست جمهوري سال 84 به راي مجمع گذاشته شده بود؟

بله، دقيقاً. مدتي بود كه بحث انتخابات رياست‌جمهوري در مجمع روحانيون مطرح بود، منتها به‌صورت كلي نه مصداقي؛ اينكه چطور شركت كنيم و معيارها چه باشد و غيره. وقتي مي‌خواستند راجع به مصداق صحبت كنند شخص دبير كل اجازه نمي‌داد، مي‌گفت چون من مي‌خواهم كانديدا شوم شما روي مصداق وارد نشويد و كلي بحث كنيد، ما ديديم زمان ثبت‌نام دارد نزديك مي‌شود و ايشان هم به‌عنوان دبيركل اجازه نمي‌دهد كه ما روي مصداق بحث كنيم. يك روز در دفتر سياسي مطرح كرديم وگفتيم ما مي‌خواهيم راجع به مصداق صحبت كنيم ايشان گفت نه من موافق نيستم، ما هم گفتيم شما موافق باشيد يا نباشيد ما كلي كه نمي‌خواهيم بحث كنيم بالاخره كلي يك مصداق خارجي دارد ما مي‌خواهيم بحث كنيم. اصرار كرديم و در دفتر سياسي، موضوع را به بحث گذاشتيم. راي‌گيري كرديم، ايشان راي آورد.

جز ايشان، مصداق ديگري هم براي حمايت كردن داشتيد؟

بله، آقاي هاشمي و آقاي معين هم مطرح بودند. يكي‌دونفر از آقايان در مخالفت صحبت كردند، گفتند نه اينكه ايشان (آقاي كروبي) شايستگي ندارد، ايشان شيخوخيت اصلاح‌طلبان را دارد و ما مي‌ترسيم او وارد صحنه شود يا راي نياورد يا آسيب ببيند و به مجموعه اصلاح‌طلبي لطمه وارد شود، بهتر است او كنار ما باشد و كانديداي ديگري معرفي كنيم.

برخي چهره‌هاي اصلاح‌طلب در سال 76 از دبيركل وقت مجمع روحانيون مبارز براي كانديداتوري در انتخابات هفتمين دوره رياست‌جمهوري دعوت كرده بودند اما او قبول نكرد. چه شد كه در نهمين و دهمين دوره رياست‌جمهوري به عرصه آمد ؟

در سال76 همه به اين جمع‌بندي رسيده بوديم كه كانديدايي داشته باشيم. بعد از انتخابات دوره چهارم مجلس، اصلاح‌طلبان فعاليت سياسي را متوقف كرده بودند، كارها خيلي كمرنگ و درحقيقت تعطيل بود، اما بعد از انتخابات دوره پنجم ديدند فضا آماده است و تغيير كرده. جلسات متعدد داشتيم و همه تصميم گرفتند ما در صحنه سياسي ورود پيدا كنيم و بعد هم براي انتخابات رياست‌جمهوري آماده شويم.يادم است همان زمان جلسه‌اي خدمت مقام معظم رهبري داشتيم. ايشان فرمودند خيلي كار خوبي كرديد وارد صحنه شديد و تصميم به فعاليت گرفتيد. بعد فرمودند كه شما نيروهاي انقلابي هستيد و همانجا اشاره كردند به جمع شوراي مركزي مجمع روحانيون.

گفتند من پيشنهاد مي‌كنم يك نفر از شما حتما براي رياست‌جمهوري كانديدا شوند. بعضي از دوستان گفتند شما نظر خاصي نداريد؟ گفتند نه هر كدام از شما كانديدا شود و راي بياورد من حمايت مي‌كنم. ما از ناحيه مقام معظم رهبري هم مطمئن شديم كه شخص خاصي مورد نظر ايشان نيست لذا رفتيم سراغ مهندس موسوي و او را كانديدا كرديم. بعد از مدتي ايشان انصراف داد. آمديم بين اعضاي مجمع و بحث شد چه‌كسي كانديدا شود؟ يك گروه 2،3 نفره انتخاب شدند كه بدون سروصدا و رسانه‌اي‌كردن بروند رايزني و يك نفر را پيشنهاد كنند. در آن گروه اصرار بر اين بود كه رئيس مجلس ششم كانديدا شوند. دبير مجمع روحانيون گفته بود من كانديدا نمي‌شوم. پس از آن رئيس دولت اصلاحات مطرح شدند. البته او هم در ابتدا نمي‌پذيرفت بعد آقايان اصرار كردند. خيلي به ايشان اصرار كرديم تا ايشان پذيرفت. البته نظرنهايي را مشروط به اين كرد كه ملاقاتي با مقام معظم رهبري داشته باشند. رفت و ملاقات كرد و بعد هم پذيرفت. سال76 به اين نحو گذشت اما سال84 آقاي كروبي ديگر مصمم شده بود و تحليل خودش بود و با بررسي‌هايي كه كرده بود گفت من به اين جمع‌‌بندي رسيدم كه كانديدا شوم. در سال84 با وجود اينكه ايشان حزبي نداشت، او نزديك به 5ميليون و 70 هزار راي آورد و در 12 استان نفر اول بود؛يعني احساس كرد كه پتانسيلي قوي دارد و مي‌تواند دوباره وارد صحنه شود... .

سال88 اوج شكوفايي فعاليت‌هاي حزب اعتماد ملي بود و همه اعضاي حزب جايگاه ويژه‌اي داشتند و مورد احترام مردم بودند.يكدفعه وقايع سال88 اتفاق افتاد، دبيركل حزب حذف شد،با اين حال بعد از اين سال‌ها، حزب اعتماد ملي در انتخابات سال 92 و همچنين انتخابات سال 96 تأثير گذار بود. ارزيابي شما از اين نقش‌آفريني‌ها چيست؟

در انتخابات رياست‌جمهوري دوره دهم، حزب مي‌خواست در صحنه حضور پيدا كند، دبيركل حزب هم كانديدا بود. ما در جلسات متعدد به اعضا اجازه داديم، آمدند نظرات خودشان را مطرح كردند و بعد راي‌گيري كرديم و با اكثريت قريب به اتفاق باز ايشان راي آورد. براي ستاد انتخابات نيز 2 بار از من خواست رياست ستاد ايشان را به‌عهده بگيرم، من دلايلي آوردم و ايشان را قانع كردم كه مصلحت نيست من اين كار را انجام بدهم، بگذاريد من حزب را مديريت كنم و شما فرد ديگري را انتخاب كنيد تا بالاخره آقاي كرباسچي را به‌عنوان مسئول ستاد انتخاب كردند.در اينجا حزب از انتخاب مقداري فاصله گرفت. حضور حزب اعتماد ملي در انتخابات به‌عنوان حزب بسيار كمرنگ بود.انتخابات برگزار شد و حوادث انتخابات سال88 رخ داد. حزب خود موجود زنده‌اي است، يك تشكيلات رسمي است، 63 نفر عضو دارد، مركزيت آن در سراسر كشور است.در آستانه انتخابات سال92 ما به مسئولان حزب در سراسر كشور پيام داديم كه شما موظف هستيد از آقاي روحاني حمايت كنيد و اين كار را انجام دادند. بعد از انتخابات سال92 ما مسئولان استان‌ها را دعوت كرديم، گزارش كتبي به من دادند. بيشترين حضور حزبي و تشكلي در ستاد انتخابات آقاي روحاني را حزب اعتماد ملي در سال92 داشت. در سال96 هم همينطور ولي در سال92 اين حمايت خيلي شاخص بود.

انشقاق در مجمع روحانيون و تشكيل حزب اعتماد ملي

در ايام انتخابات سال 84 متأسفانه در مجمع اختلاف‌نظر به‌وجود آمد؛ يك دسته از آقاي هاشمي، يك دسته از آقاي كروبي و يك دسته از آقاي معين حمايت كردند و دسته‌دسته شدند. ايشان به‌شدت از اين مسئله رنجيده شد و گفت اگر را‌ي‌گيري و اجماع نشده بود، من دلخور نبودم ولي چون شما من را كانديدا كرديد، اينجا نوعي تعهد و پيمان است و در عمل شما پيمان‌شكني كرديد. لذا بعد از انتخابات او به هيچ‌وجه حاضر نشد در مجمع روحانيون همكاري كند. البته در يك جلسه مفصل و تلخ خيلي از دوستان اصرار و خواهش كردند كه ايشان بماند. او گفت من به همه شما ارادت دارم ولي ديگر تصميم ندارم با جمع شما كار سياسي كنم چون در بزنگاه‌ها من را تنها مي‌گذاريد و ضربه مي‌زنيد.به هر حال او بيرون آمد و من هم تنها يك جلسه بعد از رفتن او در مجمع بودم. بعد چون با ايشان نشستيم و صحبت كرديم و گفتيم جاي يك حزب فراگير خالي است و نياز به يك حزب داشتيم به همين دليل هم حزب اعتماد ملي را تاسيس كرديم.بعد از يكي‌دو سال هم ما خواستيم كنگره‌اي برگزار كنيم؛ كنگره‌اي هم كه گرفتيم، بسيار بزرگ و شايد كم‌نظيري بود، روي اساسنامه هم خيلي كار شد، مرامنامه تا حد زيادي سنجيده بود و من خودم روي اين قضيه خيلي وقت گذاشتم و ساختار حزب، ساختار محكمي شد. بعد هم شروع كرديم به گسترش حزب در سراسر كشور و در همين راستا ما ظرف 3‌ماه در تمام استان‌ها دفتر حزب تاسيس كرديم.

ماجراي رفت و آمد منتجب نيا از اعتماد ملي

پيش از برگزاري انتخابات 96، درباره شرايط حضور در ساختار شوراي عالي اصلاح طلبان صحبت مي‌كرديم و من معتقد بودم با حفظ هويت اعتماد ملي در جلسات شورا حضور پيدا كنيم اما چند نفر از درون حزب ما عَلم مخالف را برداشتند و گفتند ما حرف‌هاي فلاني را قبول نداريم و بايد به شوراي‌عالي ملحق شويم و حفظ هويت و اين چيزها معني ندارد. من گفتم ما كه با آنها رفاقت داريم خود من هم شركت مي‌كنم، شما بياييد با حفظ هويت حضور پيدا كنيم بالاخره اين را بهانه و شروع به تضعيف كردند و حركت‌هاي ناصوابي انجام دادند. خيلي تلاش كرديم اينها را قانع كنيم كه دست از تخريب بردارند، احساس كردم آنها از بيرون تحريك مي‌شوند، مجموعه‌اي هستند كه مي‌خواهند احزاب را زير سلطه بگيرند، هركدام نيامدند تلاش مي‌كردند آنها را به هم بزنند؛ انجمن اسلامي معلمان، انجمن اسلامي مدرسان و مهندسان را به اين وضع رساندند، آمدند سراغ اعتماد ملي و به هر حال ما اجازه نداديم اين كار انجام شود، بعد ديديم پافشاري مي‌كنند و چه بسا منشأ اختلاف شود. من پيامي به دبير كل نوشتم كه با اين وضعيت اداره‌كردن حزب سخت است. شما اجازه بدهيد من نباشم و راه ديگري پيدا كنيد.

ايشان وقتي پيام من را ديد استعفا كرد و علني شد. آقايان خوشحال شدند چون هدفشان اين بود كه او نباشد، من هم نباشم، بعد حزب را به هر شكلي كه مي‌خواهند ساماندهي كنند. بلافاصله اعلام كردند ما فردا دبير كل تعيين مي‌كنيم و در داخل و خارج مصاحبه كردند. من ديدم خيلي بد شد ما مي‌خواستيم جلوي خطر را بگيريم، كل حزب رفت در مسيري كه برخلاف نظر همه بود، بالاخره تلاش كرديم و جلوي اين حركت را گرفتيم، بعد شوراي مركزي تشكيل داديم و بالاتفاق راي به رد استعفاي دبيركل فعلي دادند،4، 3 نفر تمام تلاش‌شان را كردند كه استعفاي دبيركل پذيرفته شود ولي ديدند اكثريت مخالفند و آنها هم ناچار شدند از جمع تبعيت كنند و قضيه منتفي شد. اين 5، 4 نفر فضاسازي كردند، كانال درست كردند و بعضي از اركان را غيرقانوني فعال كردند و داستان‌هاي عجيبي اتفاق افتاد.

در همین زمینه: نشست رؤسای استانی حزب اعتماد ملی برگزار شد گفت‌وگوی ملی ، توصیه یا ضرورت؟ دولت به دنبال اثر بخشی نظام حزبی در مدیریت سیاسی کشور است

منبع: همشهری آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۸۷۴۷۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

داستان سرماخوردگی در انسان‌ها از چه زمانی آغاز شد؟

غزال زیاری- اکثر مردم حداقل سالی یک‌بار سرما می‌خورند و درنتیجه سرماخوردگی یکی از رایج‌ترین تجربیات انسانی به شمار می‌رود؛ اما حالا این سؤال مطرح است که در تاریخ هوموسپینس (انسان خردمند)، اولین بار انسان‌ها از چه زمانی دچار سرماخوردگی شده‌اند؟

پاسخ دادن به این سؤال کار سختی است؛ چراکه ویروس‌های متعدد و زیادی باعث ایجاد سرماخوردگی می‌شوند و از سوی دیگر، تعداد کمی از این ویروس‌ها در بقایای انسانی باقی می‌مانند؛ اما قدیمی‌ترین شواهد باستان‌شناسی انسان‌ها، حکایت از آن دارد که برخی از اولین انسان‌های هومو سپینس متعلق به حداقل سیصد هزار سال پیش با سرماخوردگی دست‌وپنجه نرم می‌کردند.

سرماخوردگی چیست؟

"سرماخوردگی" اصطلاحی کلی برای گروهی از عفونت‌های تنفسی است که معمولاً در افرادی با سیستم ایمنی سالم، به‌صورت خفیف بروز می‌کند. راینوویروس‌ها، کرونا ویروس‌ها و ویروس سنسیشیال تنفسی (RSV) اغلب باعث ایجاد سرماخوردگی می‌شوند و قبل از اینکه این پاتوژن‌ها بین انسان‌ها گسترش پیدا کند، احتمالاً انسان آن‌ها را از مهره‌داران دیگر دریافت کرده‌ است.

جوئل ورتهایم، ویروس‌شناس فرگشتی دانشگاه کالیفرنیا دراین‌باره توضیح می‌دهد: «زندگی در مجاورت حیوانات راه ساده‌ای است که انسان را در معرض مکرر ویروس‌های جدید قرار دهد و همین می‌تواند منجر به تبدیل‌شدن این ویروس به یک ویروس بومی انسانی شود.»

انتقال ویروس‌ها از حیوان به انسان؟

معمولاً در صورت انتقال ویروس حیوانی به بدن انسان، این ویروس نمی‌تواند باعث ایجاد عفونت شود؛ چون با بدن میزبان جدیدش سازگار نیست. بااین‌حال، گاهی یک ویروس مجموعه‌ای از ژن‌های مناسب را برای جهش موفق و حتی انتشار در بین انسان‌ها در اختیار دارد؛ مثلاً ویروس‌های کووید-۱۹ و آنفولانزای خوکی به همین شکل پدید آمده‌اند.

دانشمندان فرضیه‌های متعددی درباره زمانی که ویروس‌های سرماخوردگی برای اولین بار شکوفا شدند، مطرح کرده‌اند و جالب اینجاست که شروع آن‌ها در نقاط بسیار متفاوتی از جدول زمانی انسان قرار می‌گیرد. تعدادی از محققان بر این باورند که انتقال ویروس‌ها از حیوانات به انسان، در طلوع تمدن بشری (بین ۵ هزار تا شش هزار سال قبل) صورت گرفته؛ زمانی که انسان‌ها زندگی در محله‌های نزدیک به هم را آغاز کردند؛ بدین ترتیب پاتوژن‌ها راحت‌تر می‌توانستند پخش شوند و در آن زمان، انسان‌ها شروع به پرورش حیواناتی مملو از ویروس نمودند.

البته که همه دانشمندان موافق این فرضیه نیستند.

فرانسوا بالوکس، زیست‌شناس محاسباتی دانشگاه کالج لندن بر این باور است که جمعیت‌های شکارچی-گردآورنده که به کشاورزی نمی‌پرداختند، از طریق شکار در معرض ویروس‌های حیوانی قرار می‌گرفتند. شکارچیان از قبل از انسان‌های خردمند هم وجود داشته‌اند (مثلاً در گونه‌های انسان‌تبار منقرض‌شده‌ای مثل انسان‌های راست‌قامت (Homo erectus) که اولین بار ۲ میلیون سال پیش ظهور کردند). بالوکس معتقد است که ویروس‌های سرماخوردگی مختلف در طول فرگشت انسان در زمان‌های مختلف در رفت‌وآمد بوده‌اند.

او دراین‌باره می‌گوید: «فکر می‌کنم احتمالاً یکی از رویدادهایی که منتهی به افزایش قابل‌توجه جذب عوامل بیماری‌زا در انسان شده، گسترش انسان‌ها به خارج از آفریقاست که طی آن، افراد ویروس‌های سرماخوردگی جدیدی را دریافت کردند.» قدمت اولین انسان‌های خردمند در خارج از آفریقا به حدود دویست و ده هزار سال قبل بازمی‌گردد.

بررسی ویروس‌های سرماخوردگی باستانی

ورتهایم دراین‌باره می‌گوید: «رد پای بیماری ناشی از سرماخوردگی، به‌خوبی باقی نمی‌ماند.» این ویروس‌ها معمولاً علائم عفونت را در بافت‌های نرمی مثل ریه‌ها باقی می‌گذارند که پس از مرگ از بین می‌روند و اثری از آن‌ها در استخوان‌ها و دندان‌های مقاوم باقی نمی‌ماند.

ژنوم‌های ویروسی در بقایای انسان‌های باستانی یافت شده که البته تنها مربوط به ویروس‌های مبتنی بر DNA است و نه ویروس‌های حاوی RNA که این پسرعموی ژنتیکی DNA، در بین ویروس‌های سرماخوردگی بسیار رایج‌تر است.

لوسی فان دورپ، متخصص ژنتیک دانشگاه کالج لندن در این رابطه توضیح می‌دهد: «RNA سریع‌تر از DNA تجزیه می‌شود، درنتیجه بازیابی آن به‌مراتب سخت‌تر است. به همین خاطر است که تا به امروز، هیچ ویروس RNA از مواد باستانی کشف نشده است.»

بالوکس و فان دورپ با انجام حفاری‌هایی در سیبری، به جست‌وجوی ویروس‌های باستانی در دندان‌های انسان پرداختند. در مقاله منتشره در bioRxiv آن‌ها از دو ژنوم باستانی برای یک ویروس DNA به نام آدنوویروس C انسانی نام بردند که می‌تواند باعث ایجاد علائم سرماخوردگی شود.

طبق تخمین محققان، آخرین جد مشترک این ویروس‌ها تقریباً به هفت‌صد هزار سال قبل برمی‌گردد ( یعنی مدت‌ها قبل از ظهور انسان‌های خردمند یا هومو سپینس‌ها). این احتمال وجود دارد که این ویروس‌ها از بدن شامپانزه‌ها یا گوریل‌ها به انسان‌ها منتقل شده باشند، اما این‌که دقیقاً چه زمانی اتفاق رخ‌داده، در حد حدس و گمان باقی مانده است.

یافت بقایای کروناویروس قرن شانزدهمی

باوجود آنکه دانشمندان هنوز ویروس‌های RNA از دوران باستان پیدا نکرده‌اند، اما موفق به یافتن یک ویروس کرونای قرن شانزدهمی در پالپ دندان اسکلت‌های انسان در فرانسه شده‌اند. RNA یافت‌شده با کروناویروس‌های شناخته‌شده امروزی متفاوت است و این حکایت از آن دارد که این پاتوژن‌های تاریخی ممکن است یا از بین رفته باشند یا فراتر از تشخیص، فرگشت یافته باشند.

در هر حال این احتمال وجود دارد که این ویروس کرونا به گردش خود در بدن انسان ادامه داده باشد؛ اما در دوران مدرن، توالی‌یابی نشده است. فان دورپ در این رابطه توضیح می‌دهد: «بسیاری از ویروس‌های عامل سرماخوردگی، در شرایط امروزی توالی ضعیفی دارند که از جمله آن‌ها می‌توان از ویروس‌های کرونای سرماخوردگی که به‌طور منظم در گردشند، نام برد.»

بالوکس و همکارانش حالا و با در اختیار داشتن بقایایی کمیاب از ویروس‌های باستانی، بر پاتوژن‌های گذشته نزدیک تمرکز کرده‌اند و در حال مطالعه روی بقایای انسانی هستند که در دو قرن گذشته جمع‌آوری و در مراکز پزشکی ذخیره‌شده‌اند.

بالوکس گفت: «احتمالاً در آینده تصویر جمعی مناسبی از ویروس‌هایی که در طول ۲۰۰ سال گذشته با ما بودند، خواهیم داشت. این می‌تواند ردیابی تاریخچه این ویروس‌ها درگذشته‌های دور را برای دانشمندان آسان‌تر کند.»

منبع: livescience

۵۴۳۲۱

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902910

دیگر خبرها

  • افشاگری رشیدی کوچی از تلاش دولت برای نزدیک کردن ریاست مجلس آینده به جریان پایداری و  امام صادقی‌ها
  • تلاش دولت برای نزدیک کردن ریاست مجلس به جریان پایداری و امام صادقی‌ها
  • نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی
  • داستان سرماخوردگی در انسان‌ها از چه زمانی آغاز شد؟
  • شرکت در انتخابات یک حق و تکلیف ملی است
  • یادآوری خاطرات با نسخه بدنساز داستان اسباب بازی ها(عکس)
  • ۲۰ فیلم ترسناک که بر اساس داستان واقعی ساخته شدند
  • تذکر معنادار امام جمعه تبریز به کاندیداهای دور دوم تبریز در انتخابات مجلس
  • شرکت در انتخابات هم حق است هم وظیفه
  • دعوت امام جمعه موقت ورامین از مردم برای حضور پرشور در انتخابات